کـآزِت

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

میام به زندگی شخصیم فکر‌کنم، گریه.

میام به زندگی غیرشخصیم و تمام اسامی ای که هشتگ شدن فکرکنم، گریه.

کاش یکی بیاد به من با رسم شکل توضیح بده که چجوری دَووم بیارم

+  جمعه ۱۸ آذر ۱۴۰۱ |   11:10 PM   |  میم.نون 

کـآزِت...
ما را در سایت کـآزِت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : whist بازدید : 81 تاريخ : پنجشنبه 24 آذر 1401 ساعت: 16:48

میزان بلاهت آدم ها در مواجه با غمی که داری تحمل میکنی خونمو به جوش میاره. طلب که ندارم از بقیه، به روی خودم نمیارم ولی حداقل اینجا که میتونم بگم انتظار من همدلی ای بود که خودم همیشه سعی کردم به بقیه بدم. نمیشه انگار ... انقدر نباید منتظر فهمیده شدن باشم.

+  چهارشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۱ |   11:52 PM   |  میم.نون 

کـآزِت...
ما را در سایت کـآزِت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : whist بازدید : 84 تاريخ : پنجشنبه 24 آذر 1401 ساعت: 16:48

من خیلی خوشبخت بودم که تو زندگیم داشتمت مامان منیر. اگه قرار باشه دوباره و حتی صدباره راجع به قوی ترین آدمی که تو زندگیم میشناسم بنویسم بازهم راجع به تو مینویسم. ببخشید که الانا خیلی نمیتونم به عکسات نگاه کنم یا موقع هایی که یاد خاطراتت میوفتم سریع خودمو مشغول میکنم که حواسم پرت شه، ببخشید. میدونم که اگه بودی درک میکردی.زندگیِ ما ادامه داره ولی انگار که قفسه ی سینمونو با مشت سوراخ کرده باشن. صبح ها کتریو پر آب جوش میکنیم، بعد چای دم میکنیم. از همون نون‌هایی می‌گیریم که همیشه میگرفتیم، ازونایی که دوست داشتی. کیک و بیسکوییتایی که با چای بعدازظهر میخوردی هنوز تو کشو ان. ظرف خرمایی که مامان واست اورده بود هنوز همونجاست. عینکت، قرآن کوچیک همراهت با تمام عکسای ما داخلش، مهر و تسبیح و چادرت هم هنوز همونجان. زندگی تقریباً شبیه همون موقع‌ایه که بودی فقط خودت نیستی. هی چشم میگردونیم که ببینیم روی صندلیت نشستی و داری دعا میخونی، چشم میگردونیم که ببینیم داری خاک گلدوناتو تو حیاط عوض میکنی، که ببینیم داری برای بار صدم تو طول روز پله هارو دستمال میکشی،ولی نیستی.از پله ها که بالا میرم دیگه برای کسی دست تکون نمیدم، کسی هم برام دست تکون نمیده. دیگه کسی نیست هی پشت هم بهش سلام کنم بهم بگه بچه چرا انقدر سلام میکنی. دیگه نیستی من بپرسم "خوبیی" توام با لحن خودم دوباره بگی "خوبییی". دیگه نیستی بهت بگم چقدر گوگولی شدی بگی من گوگولی‌ام ؟ دیگه بهم نمیگی خوشگل که بگم به مامان ‌بزرگم رفتم. دیگه بهم نمیگی زبون باز. امتحانام نزدیکه راستی … دیگه زنگ نمیزنی موقع امتحانا بگی دلم واست تنگ شده، غذا خوب بخور.دلم واست تنگ شده مامان منیر. ببخشید.دلم خیلی تنگ شده. +  پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۱ |   1:48 P کـآزِت...ادامه مطلب
ما را در سایت کـآزِت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : whist بازدید : 81 تاريخ : پنجشنبه 24 آذر 1401 ساعت: 16:48